محل تبلیغات شما

مرثیه ای بر یک رویا



1) دلم تنگ شده بود برای این گوشه خلوت. خودمو فراموش کرده بودم. فراموش کرده بودم اسممو و ذهنمو و خیالاتمو. و انسان بدون فانتزی هاش چیه ؟ هیچی! 2) در وبلاگ دوست محترمی دارم که به غایت پیچیده و جالبه و این نگاهشو می پسندم. خجالت می کشیدم که نمیشد بازخورد ذهنی مو رو در مورد کارهاش انتقال بدم و کار و کار و کار از امین ساخته یه فرد بیمار ! خوب شد که هنوز زنده ام و برگشتم و دلی از عزا درآوردم و این انگیزه ای شد که این کلبه فانتزی رو دوباره احیا کنم.
ثثنا و حمد بي پايان خدا را که صنعش در وجود آورد ما را الها قادرا پروردگارا کريما منعما آمرزگارا چه باشد پادشاه پادشاهان اگر رحمت کني مشتي گدا را خداوندا تو ايمان و شهادت عطا دادي به فضل خويش ما را وز انعامت هميدون چشم داريم که ديگر باز نستاني عطا را از احسان خداوندي عجب نيست اگر خط درکشي جرم و خطا را خداوندا بدان تشريف عزت که دادي انبيا و اوليا را بدان مردان ميدان عبادت که بشکستند شيطان و هوا را به حق پارسايان کز در خويش نيندازي من ناپارسا را
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره آهسته روح را در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می افزاید.
1) توی مسیر برگشت که موسیقی گوش میدم هزار خیال و ایده به ذهن مغشوشم می رسه، ولی وقتی به خونه می رسم همش می پره شاید چون این نغمه های کلاسیک ، آواهای حرکت اند نه س پل های ساختن اند نه معجونی برای تحمل زندگی 2) شاید من حساس باشم و چون جوجه برام نمادی از معصومیته اینقدر زنده بگور کردن جوجه های یه روزه اینقدر دلمو به درد میاره. پس فطرتا نمیشد ولشون کنید توی دشت و صحرا؟ چیکار داشتید به این موجودات بی گناه؟ می خواهید با این کار چیو ثابت کنید؟ که پست تر از نوع

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی فرهنگ دهدشت